پروندهای بود که برایم فقط یک شمارهی بایگانی نبود مثل بقیه پرونده ها.
قصهای بود که برای احقاق حق، شب و روزم را با آن گره زدم.
از اثبات اعسار گرفته تا دوندگیهای پیدرپی بین دادگاه بدوی و تجدیدنظر…
قدم به قدم، با تمام توان، دنبال حق بودم تا اینکه اعسار موکل از پرداخت هزینه دادرسی صادر شد و به موکل هم در فضای مجازی ارسال نمودم.
دیدم خبری نشد و پاسخی ندادند…!
برای تعیین وقت رسیدگی باز پیگیر شدم و وقتی بالاخره وقت رسیدگی تعیین شد، دلم شاد شد، برای موکلم…
بیدرنگ تماس گرفتم تا خبر خوش را بدهم که وقت رسیدگی تعیین شد.
اما پاسخ ایشان، مثل سطری نانوشته، قلبم را شکست:
“سازش کردیم… حدود یک ماه پیش.!!!!»
نه خبری، نه اطلاعی، نه حتی یک تماس ساده با من که بی جهت دوندگی نکنم!!!!
و باز هم در نگاه دیگران، اگر حرفی شود،
«وکیل» مقصر است!
اما اینجاست که باید گفت:
وکالت فقط امضای قرارداد و حضور در دادگاه نیست؛
اعتماد، شفافیت و پایبندی به تعهد،
از هر دو سو، لازم است.
وکیل فقط وکیل نیست…
گاهی دلسوزتر از خود موکل میشود.
گاهی آنقدر درگیر گرفتن حق میشود
که فراموش میکند شاید آن سوی ماجرا،
همه چیز بیخبر از وکیل، تغییر کرده باشد.
این دلنوشته را نوشتم، نه از سر گلایه،
بلکه برای یادآوری:
اگر برای حقتان وکیل میگیرید،
حداقل، با او صادق باشید.